عبدالکریم احسانی

personal websit abdolkarim ehsani

عبدالکریم احسانی

personal websit abdolkarim ehsani

آخرین پست سال 92

نرم نرمک می رسد اینک بهار 

خوش بحال روزگار... 

خوش به حال چشمه ها ودشتها  

خوش به حال دانه ها وسبزه ها 

خوش به حال غنچه های نیمه باز 

خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز 

خوش به حال جام لبریز از شراب 

خوش به حال آفتاب  

 سلام دوستان :

سال 92 هم با همه فراز و فرودهایش رو به پایان است. 

یعنی به همین راحتی یک سال دیگه هم از عمرمون گذشت .  

اما توی این روزها که همه میرن سراغ خونه تکونی من بهت یه پیشنهاد میدم یه پیشنهاد خوب تو برو سراغ دل تکونی  

آره دل تکونی !؟

و دلتو بتکون 

از حرفها 

بغضها 

آدمها  

دلتو بتکون 

ازهر چی که توی این یک سال گذشته دلتو بدرد میاره. 

دلتو بتکون از کوتاهی های خودت 

آره ازکوتاهی های خودت 

اگه یادت رفته توی این سال به کسی که لایق دوست داشتنه بهش بگی دوست دارم بهش بگو 

اگه با یک ببخشید! من مقصر بودم وامثالهم ...یکی رو آروم میکنی , آرومش کن 

دلتو بتکون  

ازهمه خصلت های بد 

ازهمه چیزهایی که نباید انجام میدادی و دادی ...

دلتون بتکون بعد : یه نفس عمیق بکش 

سلام بده به بهار 

به اتفاقای خوب 

وقول بدیم همه مون که توی این سال نو با انجام همه خوبیها نوی نو بشیم  

 اصلا فوق العاده بشیم طوری که بفرموده حضرت علی (ع) هر روز مون عید باشه.

« کل یوم لا یعصی الله فیه فهو عید »  

یعنی هر روزی که در آن گناهی نباشد همون روز عیده

 ودرآخربرات یه آرزو دارم

 آرزویم این است :  

نتراود اشک در چشم تو هرگزمگر از شوق زیاد... 

نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز... 

 پیشاپیش سال نو مبارک   

 

امضا: عبدالکریم احسانی 

ساعت ۱۰:۲۵ بیست و هشت اسفند ماه یک هزار و سیصد و نود و دو خورشیدی.


بهار، جلوه گاه پروردگار

 

وَاللّهُ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِّقَوْمٍ یَسْمَعُونَ ﴿۶۵﴾ 

خداوند از آسمان , آبی فرستاد و زمین را بعد از انکه مرده بودحیات بخشید!  

در این نشانه  روشنی است برای جمعیتی که گوش شنوا دارند! 

 این بهار نو زبعد برگ ریز                   هست برهان بر وجود رستخیز 

در بهاران رازها پیدا شود                  هر چه خوردست این زمین رسوا شود 

رازها را می کند حق آشکار              چون بخواهد رست , تخم بد مکار      (مولوی)

  

 بهار، جلوه گاه پروردگار و یادآور رستاخیزاست بهار می‌تواند نماد عدم پایداری دنیا و نعمات آن باشد؛ نعمت‌هایی که شایسته‌ی دلبستگی نیست و به گفته حافظ

    مرغ زیرک نزند در چمنش پرده سرای                هر بهاری که به دنبال خزانی دارد

بهار است و پوسته ی سرد خاک پس از خوابی دیرپا، پلکها را به میزبانی گلها و سبزه ها می گشاید . سخاوت آسمان، نگاه مهربان خورشید و زمزمه نرم نسیم در گوش گلها قصه شیرین رستن و بالیدن و عطرافشاندن باز می گوید.

بهار؛ رستاخیز گلهاست، فصل طرب بلبلان، رقص ساقه ترد درختان و نجوای نسیم در گوش جوانه های نوشکفته .

سر آن نداریم که به توصیف بهاری بپردازیم که پیشینیان و پسینیان به ترسیم و وصف لطافتها و زیباییهای آن پرداخته و خواهند پرداخت، سخن از نگاهی است که از این همه نقش ِ شگفت و بدیع باید بگذرد و به ژرفای آنها راه یابد.

هیچ معلوم نیست بهار امسال چندمین بهار زمین است، اما می دانیم ذهن زمین از بهار، یادها دارد وتجربه بهار در این مدار، هماره تکرار شده است و این تکرار و تحول تا روزگار بی فصل قیامت! ادامه خواهد یافت.

این آمد وشد مهم نیست، مهم این است که ما در کجای بهار ایستاده ایم و چند بهاردر ما شکفته است؟ چند بار جوانه های انقلاب وتحول بر شاخسار وجودمان لبخند زده است ؟ چند بار باران و چشمه و نسیم و ترنم بلبل، گستره ی دل را به طراوت و نشاط خوانده است و راستی چند بار پس از زمزمه ی یا مقلب القلوب و الابصار، تقلب قلب، تحول احوال وسیر به " احسن الحال" را در خویش یافته ایم؟

اگر طبیعت با همه جلوه ها و چهره هایش ، معلم انسان و کلاس عبرت گیرندگان است. از بهار- این فصل ِ بزرگ طبیعت- درسها باید گرفت و نکته ها بایدآموخت . صحنه های بهار، تأمل انگیز و آموزنده اند . اگر گفته اند کنار جویبارانش بنشینید و گذرعمر ببینید و اگر رسول خدا(ص) بهار را شبیه قیامت و قامت افراشتن گلها از متن خاک را مثل برخاستن آدمها از تنگنای گور در هنگام نفخه صور دانسته ، باید از این قیامت زمین درس گرفت.

باید از نشاط شاخه های ترد، جنب و جوش پرندگان و همه لحظه ها و صحنه ها درس گرفت. باید از جوانمرگی گلها؛ رقص کوتاه سبزه ها! و پیری زودرس شکوفه ها عبرت گرفت و راستی چه لطیف است سخن حضرت علی (ع) که فرمود:" ما اکثرالعبر و اقل الاعتبار" عبرتها چه فراوان و عبرت گیرندگان چه کم هستند!

از سرو بیاموزیم که همیشه باید بهاری ماند ، حتی در زمستان! که سرو این آزاده شعر و هنر، همسایه همیشگی سبزی و سرفرازی است و چه بسا درختانی که در بهار نیز حیات و شکفتن را درنمی یابند و چه بسیارند خارهایی که دربهار نیز تاب حضور گل ندارند و در جگرش نیش می نشانند.

بهار آمده است با همه خجستگی و فرخندگی، پیام آور انقلاب طبیعت و پیک خوش خبری که شکفتن ، جوشیدن و سرودن را فریاد می زند. بیاییم ما نیز در این بهار تجدید حیات کنیم و زندگی را از" سر سطر" بنویسیم  ، امسال " مشقهایمان" را خوب بنویسیم و درسهایی را که فردا باید پاسخ گفت خوبتر بخوانیم! بیایید در "پاکنویس" زندگی، کمتر " خط خوردگی" ببینیم و برای امتحان از فرصت "شب" بیشتر بهره بگیریم که تجربه " مردودی دیروز" و " مردودان دیروز" ما را بس است. 

 

منابع : 

قران کریم 

مثنوی معنوی 

حافظ 

گنجور 

پارس قران 

و تبیان 

اینم چند مطلب جدید

سلام به روی ماهتون

خوبین , خوشین , سلامتین ؟

خب خدا را هزاران مرتبه شکر , امیدوارم که همیشه سلامت باشین .

ازآنجایی که از گذاشتن آخرین مطلب در وبسایتم چند ماهی گذشته در این مدت خیلی ازدوستانی که لطف دارن و قدم رنجه میکنن ومیان وبسایتم هی کامنت گذاشتن که چیه؟ چرا دیگه وبتون رو بروز نمیکننین امروز تصمیم گرفتم برای اینکه نبودن این مدت رو جبران کرده باشم چندتا مطلب را توی همین یک پست بزارم که بخونید وبقول یکی از دوستان حالشو ببرید

مطلب اول

امروز وقتی وارد بخش مدیریت وبسایتم شدم دیدم که یکی ازدوستان عزیزم توی قسمت نظرات خصوصی برام شعری نوشته که فوق العاده زیبا بود وکلی از شعرش لذت بردم وحال کردم.

ازهمینجا دست مهربونش رو می بوسم که کلی منو خجالت دادن ...   

 اما مطلب دوم  

ادامه مطلب ...

رمضان آمد ...

 چند روزیست که می خواهم از حال و هوای خوب و روزهای زیبای رمضان بنویسم اما راستش را بخواهید هر چه فکر میکنم فعلا چیز خاصی برای نوشتن به ذهنم نمی رسد ؛  می گذارم در اختیار کیبورد وانگشتانم تا به کمک هم هرچه دل تنگشان میخواهد تایپ کنند !

رمضان آمد، رمضان دوباره آمد آنهم ناگهانی از فراز بلندترین قله های ممکن با ارمغانی از استجابت ، رمضان دوباره آمد سبک و رها مثل  آن کبوتر آزادی که در فضای آبی نیلگون آسمان پرواز را زمزمه می کند رمضان آمد و شهر این خسته ی روز مرگیها را از بستر غفلت بیدار کرد،حالا نیمه شب ها تمام شهر به قنوت عشق می ایستد وبر فراز بلند ترین بام های شوق خویش عاشقانه قران می خوانند حالا هر غروب و هر سحر دوباره سفره های استجابت پهن می شوند و از گلدسته های مسجد عطر شکوفای اذان می آید.  

می روم تا وضو بگیرم باز از سرچشمه های زلال سحر    

                                      خوانده امشب اذان بیداری روی گلدسته های بلال سحر  

   آری رمضان دوباره آمد با خاطره سبزآن مرد خرما به دوش آن مردی که هر شب در کوچه های غربت در خانه فقیران را یک به یک می زد و دست های محبتش را روی سر یتیمان می کشید، خاطره سبزآن مردی که در سحرگاه نماز عشق را با خون تمام کرد و پر کشید .

 آری رمضان دوباره آمداما قبل از آنکه فکرش را بکنی تمام می شود و مثل ماهی سرخ حوض از لای دست های ما سر می خورد، تا چشم باز می کنیم می بینیم چقدر دستهایمان خالی است و موهبت رمضان را تا یک سال دیگر از دست داده ایم و آیا تا سال دیگر که او برمی گرددما باشیم یا نباشیم 

ادامه مطلب ...